معرفی قله خِرونَرو
این کوهستان در استان مازندران و در منطقه سوادکوه (پلسفید) واقع است و چند قله صخرهای دارد که بلندترین آن نِرو یا همان «خِرونِرو» میباشد.
در زبان محلی خرو به معنی چشمه کم آب و نَرو به معنای چشمه پرآب می باشد ارتفاع این قله 3620 متر می باشد.
این رشته کوه در مرز بین استان مازندران و سمنان واقع شده و یکی از مناطق بکر می باشد و از فنی ترین مناطق جهت صعود در فصل زمستان به حساب میآید.
این خط الراس از منطقه خطیر کوه آغاز، و در روستای فینسک از توابع دودانگه به پایان میرسد.
این قله را میتوان از دو مسیر شمالی و جنوبی صعود کرد. ابتدای مسیر شمالی آن از روستای سنگده و ابتدای مسیر جنوبی آن از روستای آریم شروع میشود. که ما از مسیر شمالی صعود کردیم.
گزارش کوهپیمایی:
اعضای تیم بر پایه برنامه اعلام شده در ساعت 7 و 30 دقیقه بامداد روز چهارشنبه مورخ 29 آذر ماه در ایستگاه راه آهن گردهم آمدند.
ساعت 8 و 30 دقیقه قطار به سمت پل سفید به حرکت افتاد.
در قطار صبحانه را میل کردیم و ساعت 13 ناهار را نیز در داخل قطار خوردیم.
قطار سرانجام در ساعت 15 و 30 دقیقه ما را به ایستگاه پل سفید رساند. با توجه به هماهنگی هایی که استاد علیزاده از پیش انجام داده بود، با مینی بوسی به سمت جنگل راش راه افتادیم.
ساعت 17 با عبور از جادههای پر پیچ و خم به روستای زیبای سنگده رسیدیم. مینی بوس ما را در میانههای جنگل، جایی که شروع مسیر به سمت قله بود پیاده کرد. هوا سرد بود و سرها در گریبان.
بچهها، سریع لباسهای گرمشان را به تن کردند. آسمان ابری و خورشید نم نمک به پشت کوهها میخزید. زمین به خاطر بارندگیهای اخیر خیس و گِلی بود. به جز صدای قدم های ما، هیچ چیزی سکوت جنگل را بهم نمیزد. دیگر به سختی میشد مسیر را دید با توجه به سردی و تاریکی هوا به پیشنهاد استاد علیزاده شب را در میان درختان سر به فلک کشیده و عریان جنگل، در همان ابتدای مسیر گذراندیم.
محل چادرها مشخص شد، و چادرها را با کمک یکدیگر برپا کردیم. هیزمی برای روشن کردن آتش جمع آوری شد. هیزم ها تر بودند و به سختی آتش می گرفتند. بعد از فوت های مکرر بالاخره آتش روشن شد. همه به دور آن حلقه زدیم و بساط شام را نیز به دور آن پهن کردیم.
پس از میل شام ساعت 10 و 30 دقیقه خوابیدیم.
صبح ساعت 5 و 30 دقیقه بیدارباش بود. شب، از سردی هوا زمین یخ زده بود. پس از صرف صبحانه و جمع آوری چادرها محل را ترک کرده و به سمت قله راهی شدیم. آسمان نیلگون و صاف بود. و هیچ بادی نمی وزید. خورشید آرام آرام خود را نمایان می کرد. با خنده خورشید، انرژی شروع یک روز تازه رو توی اعضای گروه میشد دید. از بین درختهای راش راهمان را به سمت کلبه چوبی که در بالای تپهای قرار داشت ادامه دادیم.
هر چقدر بالاتر میرویم از شمار درختان کاسته میشود. به طوریکه در نزدیکی کلبه دیگر درختی دیده نمیشود. در پایین کلبه چوبی، چشمه ای می جوشید.
ظرف های خود را از آب پر کرده و به سمت کلبه حرکت کردیم. ساعت 9 و 20 دقیقه به کلبه رسیدیم. در جوار کلبه، یک آغل برای نگه داری دام، قرار داشت. در واقع اینجا مکانی برای دامداری در فصل بهار و تابستان است. پس از اندکی استراحت در کلبه و سبک کردن کوله به سمت قله حرکت کردیم. عمق برف زیاد بود و به زانو می رسید و باید گِترها را می پوشیدیم. حجم و عمق برف رفته رفته زیاد می شد. خورشید، پشت دیواره خط الراس بود به طوری که ما در زیر سایه ی دیواره قرار داشتیم و از نور خورشید بی بهره بودیم. پس از گذر از شیب تند دامنه، به دیوارهای میرسیم. یکی از چالشهای این قسمت انتخاب دهلیز صحیح است. چراکه با وجود دهلیزهای متعدد امکان انتخاب اشتباه و روبرو شدن با دیواره ها و یا پرتگاه ها وجود دارد.
ما با صلاحدید راهنما وارد یکی از دهلیزها می شویم. برف از آنچه که فکر می کردیم در این قسمت بیشتر است. به طوریکه صعود ناممکن می شود. با تصمیم راهنما، وارد دهلیز نمیشویم. ساعت 12 و 20 دقیقه بعد از گرفتن عکس دسته جمعی و یادی از کوهنوردان جانباخته در اشترانکوه به سمت کلبه روان گشتیم. ساعت 14 به کلبه رسیدیم و بساط ناهار و چای به راه شد. هنوز خبری از آفتاب نبود تا جانی به ما ببخشد. گه گاهی از پشت صخره ها خودی نشان می داد و می رفت. پس از صرف ناهار و استراحت ساعت 15 و 40 دقیقه به سمت پایین حرکت کردیم قرار بود مینی بوس ساعت 17 در محل مورد نظر باشد. سرانجام ساعت 18 سوار مینی بوس شده و به سمت پل سفید راهی گشتیم. حوالی ساعت 20 به ایستگاه راه آهن رسیدیم و شام را در ایستگاه میل کرده و منتظر قطار شدیم که ساعت 21 قطار رسید. پس از رسیدن به تهران در ساعت 5 اعضای گروه شادمان از یک برنامه خاطره انگیز یکدیگر را بدرود گفتند و هر کس به سویی شد.
برگزاری این برنامه خوب حاصل تلاش و همکاری مسئولان محترم تربیت بدنی دانشگاه با انجمن کوهنوردی دانشجویان دانشگاه است. بنابراین شایسته است در اینجا از همه آنها به ویژه جناب آقای دکتر رستگار و آقایان فلاح، فرجاللهی و مربی گرامی مهندس نصیر علیزاده صمیمانه تشکر کنیم.